آبخورگ
آب در سیمای عشقم حلقه زد
خور بر ایوان شعرم شعله زد
گاف در گرمای احساسم نخفت
آبخورگ بر قامت جانم شکفت
آبخورگ عنوان اول فصل عشق
شعر پرمعنای آن دیوان عشق
آبخورگ شعر بزرگ سینه ام
روشنی بخش وجمال دیده ام
آبخورگ ای معدن عشق ووفا
ای تو دنیایت همه صلح وصفا
آبخورگ آن قله مردانگی
آن فنا در عشق و در دلدادگی
آبخورگ ای گرمی دلهای ما
خنده می کاری تو بر لبهای ما
آبخورگ رمز و نماد عزت است
هر کسی از نام او در لذت است
آبخورگ کوه بلند افتخار
مردمش نستوه وچون کوه استوار
کوهی از صبر و وفا و عزتی
گرچه در چنگال و چنگ غربتی
سربلندی در بلندِ کوهِ توست
سرفرازی بر فرازِ روحِ توست
به یاد زادگاهم آبخورگ...........
یاد تنگل،یاد انجیرها به خیر
یاد بنه،یاد آن روزها به خیر
یاد سرخه،یاد انجیر یاد بنگ
باغگاه وشیله پی یاد سنگ
پشته پیوال و لو وگز همه
زنده اند در خاطراتی از همه
بامدادان سوی کوهها می شدیم
غرق شادی غرق دلها می شدیم
می زدیم انجیر با صد شور وشوق
می زدیم حلقه به دور هم به شوق
توبره وخورجین ولنگی صبح زود
جمله می گشتند پر از انجیر زود
شادو وخوشحال وهمه مست وملنگ
جمع می کردیم همه یک جفت سنگ
روی دیگدان کتری غلغل می زند
چای آتش بر دلم غل می زند
چای آتش برترین چای جهان
کاش می دیدم دوباره مثل آن
جملگی خوردیم از چایی ونان
نوبت خیزیدن است ای همرهان
بار خود را جمع نمودیم هر چه داشت
جمله بار خود به روی خر گذاشت
کم کم از تنگل برون گشتم ولی
هی نگاه می کرد به رویم این علی
کای همه دوستان من ای بچه ها
از همه بیشتر زدم ای بچه ها
آن یکی می گفت من بیشتر زدم
دیگری می گفت من کمتر زدم
هی زدم بر خر ولی خر رنجه گشت
عاقبت از من فرار کرد سوی دشت
درمیان ناامیدی وجنون
من رسیدم سوی خانه دل به خون
دیدم آن خر منتظر ایستاده است
بار خود را بر زمین ننهاده است
آفرین برآن خرم آن باوفا
حیوان بی زبان با وفا
خرنباشد مظهردیوانگی
پاس می د ارد به جان مردانگی
«مثل خر» رابر کنیم روی زمین
«مثل گاو» است جای آن ای نازنین
دو شعر از دکتر محمد جعفر اصغری
:: موضوعات مرتبط:
شعر ,
,
:: برچسبها:
آبخورگ ,
دکتر محمدجعفر اصغری ,
شعر ,
فصل عشق ,
Abkhorg ,
:: بازدید از این مطلب : 2608
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0